تشبيه در قرآن: از اسلوبهاى بيانى و بلاغى قرآن با كاربردى گسترده
تشبيه از ماده «ش ـ ب ـ ه»، چيزى را مثل و شبيه چيز ديگر قرار دادن است.[1] تشبيه از مصطلحات و مباحث علوم بلاغت است و در بلاغت متأخر (از سكاكى به بعد) در جاى نخستين مبحث علم «بيان» قرار گرفته است.[2] اسلوب تشبيه در كلام عربى كاربردى فراوان دارد؛ به گفته مبرد، اين سخن بعيد نيست كه بيشتر كلام عرب برپايه تشبيه شكل گرفته است.[3]بلاغيان تعريفهايى متعدد از تشبيه به دست دادهاند؛ سكاكى گويد: تشبيه مشاركت دادن امرى با امر ديگر است در معنايى.[4] ابن ابى الاصبع گويد: تشبيه مجرايى است براى سوق دادن امرى مبهم و پيچيده به سمت امرى روشن و آشكار.[5] بعضى گويند: تشبيه آن است كه حكمى از احكام مشَبَّهٌ به را براى مشَبَّه ثابت كنى.[6] يحيى بن حمزه علوى گويد: تشبيه عبارت است از جمع ميان دو يا چند چيز در معنايى با حرف كاف.[7] بعضى هم گفتهاند: تشبيه ملحق كردن چيزى به چيز ديگر است در يكى از صفات مشهورش.[8] تعريف اخير از وضوح بيشتر برخوردار است؛ اما با روشن بودن مقصود از تشبيه اختلاف اين تعابير اهميت چندانى ندارد. وجه مشترك ميان اين تعاريف و تعابير كه مورد تأكيد قدما هم بوده آن است كه در تشبيه اشتراك مشبَّه و مشبَّهٌ به در يك و گاه در چند صفت كافى است و هيچگاه لازم و ممكن هم نيست در همه صفات با هم مشترك باشند.
تشبيه از اسلوبهاى بيان در هر زبانى از جمله عربى است كه قرآنكريم نيز در جهت هماهنگى با زبان* قوم براى بيان معارف و معانى و پيامهاى خود فراوان از آن بهره گرفته است. مفسران اسلامى نيز از آغاز به اين اسلوب بيانى و تحليل
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 545
آن توجه ويژه و جدى نشان دادهاند. از طرح مباحث تشبيه و تحليل و تبيين برخى تشبيهات قرآن در آثار جاحظ[9] (م.250ق.) كه بگذريم در قرن چهارم هجرى و با رواج مباحث مربوط به اعجاز قرآن، برخى مفسران، تشبيهات قرآن را از مهمترين محورهاى اعجاز بلاغى آن معرفى كردند. رمّانى (م.384ق.) بلاغت را از ابعاد اعجاز* قرآن دانسته آن را به 10 قسم تقسيم و دومين قسم آن را تشبيه معرفى كرده است.[10] وى بر حسب ذوق خود اقسامى را براى تشبيهات قرآن همراه با ذكر نمونههايى فراوان بيان كرده كه مورد توجه مفسران پس از وى قرار گرفته است.[11] عبدالقاهر جرجانى (م.476ق.) گرچه محور اعجاز قرآن را در نظم شگفت آن دانسته؛ اما در كتاب اسرار البلاغهاش با ارائه مباحث گسترده و تحليلهاى دقيق از تشبيه و بيان اقسام و شاخههاى فراوانى براى آن، بحث تشبيه را به كمال رسانده است.[12] مفسران پس از او عمدتاً به جمعآورى آراى قدما در حوزه اعجاز روى آورده و همه مباحث بلاغى از جمله تشبيه را در كنار نظم قرآن مجراى اعجاز قرآن دانستهاند.[13] اين رويكرد تا زمان معاصر ادامه داشته است. در قرن پنجم ابن البندار بغدادى (م.485ق.) به تأليف كتابى مستقل در تشبيهات قرآن با عنوان الجمان فى تشبيهاتالقرآن دست زده و همه تشبيهات قرآن را سوره به سوره در آن گرد آورده است.[14] به جز اين كتاب مستقل، دانشمندان متقدم و متأخر در كتابهاى اعجاز قرآن، كتب بلاغت و علوم قرآنى و در تفاسير از تشبيه و اقسام و نمونههاى قرآنى آن بحث كردهاند.
برخى مفسران معاصر در پرتو تحولات ادبى و گسترش انواع و سبكهاى ادبى در دوره معاصر به تبيين هنرى تشبيهات قرآن روى آورده و به تحليل و تبيين اغراض تشبيهات قرآن و ميزان اثرگذارى آنها بر تعميق ايمان و معارف وحيانى در نفس مخاطبان و شنوندگانش پرداختهاند.[15]
درباره ارزش و جايگاه تشبيه گفتهاند كه تشبيه از شريفترين انواع بلاغت است. در عين حال استعاره را از تشبيه بليغتر دانستهاند.[16] براى اين مقايسه و ارزشگذارى ملاك و معيارى بيان نشده و روشن است كه هريك از تشبيه و استعاره جايگاه، كاركرد و تأثير خاص خود را دارند. تشبيه در جاى خود از چنان ارزش والايى برخوردار است
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 546
كه اسلوبهاى ديگر همچون استعاره و كنايه و مجاز نمىتوانند نقش آن را ايفا كند، چنانكه در تشبيهات تمثيلى و غير تمثيلى قرآن مشاهده مىشود؛ مثلاً هيچ استعارهاى نمىتواند نقش بيانى تشبيه در آيه شريفه «هُنَّ لِباسٌ لَكُم و اَنتُم لِباسٌ لَهُنَّ» (بقره /2،187) را عهدهدار شود.
درباره حقيقت يا مجاز بودن تشبيه نيز گفت و گو شده است؛ بعضى تشبيه را مجاز دانستهاند؛ اما به گفته زركشى محققان آن را حقيقت مىدانند، زيرا در تشبيه لفظ در غير معناى موضوعٌله به كار نرفته است. در اين ميان شيخعزالدين گفته است كه تشبيه مذكور الادات حقيقت و محذوف الادات مجاز است، زيرا يكى از انواع مجاز حذفاست.[17]
اركان تشبيه:
در هر تشبيه 4 ركن وجود دارد: مشبه و مشبهٌبه كه طرفين تشبيه ناميده مىشوند، ادات تشبيه يا كلمهاى كه بر تشبيه دلالت دارد، و وجهشبه يا صفت مشترك و جامع ميان طرفين تشبيه كه مشبه در همان صفت به مشبهٌبه تشبيه مىشود، و همواره وجهشبه بايد در مشبهٌبه قوىتر و نمايانتر باشد. از اين 4 ركن حذف ادات و وجهشبه جايز است؛ اما هيچ يك از طرفين تشبيه را نمىتوان حذف كرد، مگر آنكه طرف حذف شده در تقدير باشد؛ مانند «صُمٌّ بُكمٌ عُمىٌ فَهُم لايَرجِعون»(بقره/2،18) كه مشبه ضمير «هُم» مقدر است كه به منافقان بازمىگردد: «همكَصُمٍّ». چنانچه يكى از طرفين تشبيه حذف شود استعاره خواهد بود.[18]ادات تشبيه، كلماتى را گويند كه مفيد معناى تشبيهاند. اين كلمات ممكن است حرف، اسم يا فعل باشند. حرفمانند كاف و كَأنّ. برخى مفسران معتقدند كه تشبيه با «كَأنّ» در مقايسه با «كاف» از تأكيد بيشترى برخوردار است، زيرا مركب از كاف تشبيه و «اَنَّ» دال بر تأكيد است[19]؛ اما اين نظر ثابت نيست و ممكن است عكس آن صحيحتر باشد، زيرا «كَأنّ» در مواردى دال بر ترديد است. در هر صورت زمانى «كَأنّ» دال بر تشبيه است كه خبر آن اسم جامد باشد؛ مانند «فَلَمّا جاءَت قيلَ اَهـكَذا عَرشُكِ قالَت كَاَنَّهُ هُوَ...» (نمل/27،42)؛ «واَلقِ عَصاكَ فَلَمّا رَءاها تَهتَزُّ كَاَنَّها جانٌّ...»(نمل/27،10)؛ اما اگر خبر آن اسم مشتق باشد گويند دال بر ترديد است نه تشبيه[20]، گرچه در اين صورت نيز از معناى تشبيه عارى نيست؛ مانند «يَسـَلونَكَ كَاَنَّكَ حَفِىٌّ عَنها»(اعراف/7،187)؛ يعنى از تو [درباره قيامت [مىپرسند گويا تو از [زمان وقوع ]آن آگاهى.
اسمِ تشبيه كلمهاى است كه به گونهاى بر معناى تشبيه دلالت دارد: شبه، مِثل، نظير، مشابه و مماثل. از اين كلمات در قرآنكريم تنها «مِثْل» به كار رفته است: «فَليَأتوا بِحَديث مِثلِهِ...».
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 547
( طور/52،34) «مَثَل» را نيز مفسران از اسمهاى دال بر تشبيه دانستهاند كه به فراوانى در قرآنكريم به كار رفته است، با اين ويژگى كه اولاً تكرار شده و بر هر دو طرف تشبيه داخل شده است. ثانياً حرف كاف نيز بر مَثَل دوم داخل مىشود (كَمَثل)؛ مانند «مَثَلُ ما يُنفِقونَ فى هـذِهِ الحَيوةِ الدُّنيا كَمَثَلِ ريح فيها صِرٌّ اَصابَت حَرثَ قَوم...»(آلعمران/3،117)؛ «مَثَلُهُم كَمَثَلِ الَّذِى استَوقَدَ نارًا...».(بقره/2،17) گاه نيز «مَثَل» تنها بر مشبه داخل شده و بدون تكرار آن، حرف كاف به تنهايى مشبهٌ به را همراهى مىكند؛ مانند «مَثَلُالَّذينَ كَفَروا بِرَبِّهِم اَعمــلُهُم كَرَماد اشتَدَّت بِهِ الرِّيحُ فى يَوم عاصِف».(ابراهيم/14،18) ثالثاً كلمه «مثل» در مورد تشبيههاى مركب به كار رفته است يا در تشبيه مفردى كه در معنا مركب است؛ مانند «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الكَلبِ اِن تَحمِل عَلَيهِ يَلهَث اَو تَترُكهُ يَلهَث...».(اعراف/7،176) به علاوه آنكه اين كلمه كاربرد فراوانى در ضربالمثلهاى قرآن دارد. (براىنمونه نك: بقره/2،26؛ ابراهيم/14،24؛ نحل/16،75 ـ 76، 112؛ كهف/18،32)
فعل دال بر تشبيه نيز همه فعلهاى از ماده اسم تشبيه و داراى معناى تشبيهاند. ظاهراً در قرآنكريم فعلى از ماده تشبيه، تمثيل، تنظير، مضاهاة و مانند اينها كه در مقام تشبيه دو چيز به يكديگر باشد به كار نرفته است؛ اما استفاده از افعال قلوب براى بيان تشبيه كاربرد ويژهاى دارد؛ مانند «...يَحسَبُهُ الظَّمـانُ ماءً...»(نور/24،39)؛ «...يُخَيَّلُ اِلَيهِ مِن سِحرِهِم اَنَّها تَسعى».(طه/20،66) خطيب قزوينى به پيروى از سكاكى معتقد است كه آن دسته از افعال قلوب كه بر يقين دلالت مىكنند مانند «علم»، دال بر تشبيه قريب يعنى مشابهت زياد ميان مشبه و مشبهٌبه هستند و افعال ظنى مانند «حَسِبَ» و «خال» دال بر تشبيه بعيد يا شباهت اندك ميان آندواند[21]؛ مانند «حَسِبتَهُم لُؤلُؤًا مَنثورا»(انسان76،19)؛ يعنى خدمتكاران بهشتى را تقريباً همچون مرواريد پراكنده مىبينى. برخلاف سكاكى و خطيب قزوينى[22] كه اين دسته از افعال را ادات تشبيه مىدانند، گروهى از جمله طيبى معتقدند در جملههاى مشتمل بر افعال قلوب، ادات تشبيه مقدرند و اين افعال تنها بر حالت تشبيه يعنى قرب و بعد آن دلالت مىكنند.[23]
درباره ادات تشبيه شايان گفتن است كه در «كأن» همواره اسم آن مشبه و خبر آن مشبهٌبه، و در افعال قلوب مفعول اول مشبه و مفعول دوم مشبهٌبه است و هر دو پس از ادات تشبيه مىآيند؛ اما در ساير اداتْ مشبهٌبه پس از ادات و مشبه پيش از آن مىآيد.
گاه نيز حرف و اسم تشبيه با هم به كار
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 548
رفتهاند؛ مانند «...لَيسَ كَمِثلِهِ شَىءٌ...»(شورى/42،11) و شكل جمعى آن مانند: «و حورٌ عين * كَاَمثـلِ اللُّؤلُوِ المَكنُون».(واقعه /56،22 ـ 23) در مورد مثال نخست بسيارى از مفسران به ويژه نحويان كاف را زايد دانستهاند تا آيه شريفه مثل و مانند براى خداوند ثابت نكند و موهم شرك نباشد[24]؛ اما زمخشرى معتقد است كه هر دو كلمه تشبيه بر معناى خود باقىاند و كاف زايد نيست. وى مىگويد: چنين تعبيرى كنايه است و نه تنها براى خداوند مانند و شريك ثابت نمىكند، بلكه با نهايت بلاغت و مبالغه هرگونه تصور و توهم مثل و مانند را از خداوند نفى مىكند؛ يعنى موجودى همچون خداى متعالى با آن صفات و كمالات مانندى ندارد؛ همانند جمله «مثلكلايبخل» كه براى نفى هرگونه بخلورزى يا تصور بخل از مخاطب به كار مىرود.[25]
در تشبيه با حرف كاف بايد ادات بر مشبهٌبه داخل شود؛ اما گاه با ايجاد قرينه و اعتماد بر فهم شنونده، ادات بر لفظى جز مشبهٌبه داخل شده است. اين اسلوب از تشبيه نه تنها موجب ابهام در تشبيه نشده، بلكه در عين معلوم بودن مشبهٌبه بر رونق تشبيه و جمال بيان افزوده و غرض تشبيه نيز در قالب ايجازى دلانگيز توأم با توسعه در معناى جمله تأمين شده است؛ مانند«...كونوا اَنصارَ اللّهِ كَما قالَ عيسَى ابنُ مَريَمَلِلحَواريّينَ مَن اَنصارى اِلَى اللّهِ...».(صفّ/61،14) تقدير مشبهٌبه چنين است: «كشأن مخاطبي عيسى إذقالوا...»[26]
وجه شبه صفت مشتركى است كه از ناحيه آن مشبه، به مشبهٌبه تشبيه مىشود، و همواره در مشبهٌبه شناخته شدهتر و كاملتر است و گرنه تشبيه، صحيح و تأمين كننده غرض گوينده نخواهد بود. وجهشبه در يك تشبيه يا مفرد است يا مركب (صورتى انتزاع شده از امور متعدد[27]) و به تبع، تشبيه به مفرد و مركب قسمت مىشود. در تشبيه مفرد ممكن است مشبه با در نظر گرفتن صفت واحد مشترك به مشبهٌبه تشبيه شود يا با در نظر گرفتن صفات متعدد. تشبيه مفردى كه وجهشبه آن واحد باشد مانند «...و جَنَّة عَرضُها كَعَرضِ السَّماءِ والاَرضِ...»(حديد/57،21)؛ اما برخى بر اين پندارند كه در قرآن تشبيه مفرد با وجهشبه متعدد وجود ندارد[28]، در حالى كه اگر شرط اينگونه تشبيه را تصريح به وجوه شبه متعدد بدانيم آيه ذيل نمونه آن خواهد بود: «...مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَة طَيِّبَة اَصلُها ثابِتٌ و فَرعُها فِى السَّماء * تُؤتى اُكُلَها كُلَّ حين بِاِذنِ رَبِّها...»(ابراهيم14/،24 ـ 25) كه كلمه طيبه در دو صفت
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 549
به شجره طيبه تشبيه شده است: 1.ريشهدار بودن در زمين و استوارى تنه آن بر روى زمين. 2. ثمردهى بهنگام و به تبع طرف مقابل يعنى كلمه خبيثه نيز در دو صفت متضاد با آن به شجره خبيثه مانند شده است و اگر ذكر وجوه شبه متعدد را شرط ندانيم در اين صورت وجهشبه در شمار فراوانى از تشبيهات قرآن كه وجهشبه آنها حذف شده متعدد است؛ مانند «...هُنَّ لِباسٌ لَكُم و اَنتُم لِباسٌ لَهُنَّ...» (بقره/2، 187) كه لباس همآراستگى مىآورد، هم حافظ شخص از سرما و گرماست و هم عيوب انسان را مىپوشد، چنانكه همسر نيز همين نقشها را براى همسرش دارد.[29] با اين تحليل يكى از رازهاى حذف وجهشبه در تشبيهات قرآن افزون بر مبالغه در تشبيه آن است كه زمينهاى براى توسعه و تعدد در وجوه شبه و تعميم كاركرد تشبيه فراهم ساختهاست.
وجهشبه مركب، صورت، حالت و هيئتى بر گرفته از امور متعدد است كه در كنار هم قرار گرفتهاند و از تركيب مجموع آنها وجهشبه انتزاع مىشود؛ مانند «اِعلَموا اَنَّمَا الحَيوةُ الدُّنيا لَعِبٌ ولَهوٌ وزينَةٌ وتَفاخُرٌ بَينَكُم و تَكاثُرٌ فِى الاَمولِ والاَولـدِ كَمَثَلِ غَيث اَعجَبَ الكُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَرهُ مُصفَرًّا ثُمَّ يَكونُ حُطـمـًا...».(حديد/57،20) در اين آيه وجه شبه صورتى است انتزاع شده از تركيب حالتها و دورههاى مختلف زندگى دنيا كه لهو و لعب و زينتگرايى و فخرفروشى و تكاثرطلبى باشد و از تركيب حالت و دورههاى مختلف حيات گياهان از زمان بارش باران و رويش گياهان گرفته تا سرسبزى و تزيين چهره زمين و سپس به زردى گراييدن و خشكى و متلاشى شدن.[30]
بلاغيان تشبيه مركب را تشبيه تمثيل ناميدهاند.[31] در اين ميان برخى گفتهاند: تشبيه تمثيل منحصر به تشبيه مركب نيست و در تشبيه مفرد نيز جريان دارد، گرچه در تشبيه تمثيلى وجه شبه بايد صورتى منتزع از امور متعدد باشد[32]، پس در تشبيه مفرد نيز ممكن است وجه شبه هيئتى منتزع از حالات متعدد مركب باشد؛ اما با توجه به اين قيد كه وجهشبه بايد از امور متعدد انتزاع شده باشد، ثابت مىشود كه در تشبيه تمثيل دو طرف تشبيه بايد مركب باشند يا اگر يك طرف يا هر دو طرف مفرد بود در معنا بايد داراى حالتها و وضعيتهاى متعدد و مركب باشد؛ مانند «اِنَّما مَثَلُ الحَيوةِ الدُّنيا كَماء اَنزَلنـهُ مِنَ السَّماءِ فاختَلَطَ بِهِ نَباتُ الاَرضِ مِمّا يَأكُلُ النّاسُ والاَنعـمُ حَتّى اِذا اَخَذَتِ الاَرضُ زُخرُفَها وازَّيَّنَت و ظَنَّ اَهلُها اَنَّهُم قـدِرونَ عَلَيها اَتـها اَمرُنا لَيلاً اَو نَهارًا فَجَعَلنـها حَصيدًا كَاَن لَم تَغنَ بِالاَمسِ...»(يونس/10،24) كه مشبه (الحيوة الدنيا) در آن
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 550
مفرد است؛ اما داراى حالتهاى مختلف، و مانند «...فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الكَلبِ اِن تَحمِل عَلَيهِ يَلهَث اَو تَترُكهُ يَلهَث...»(اعراف/7،176) كه دو طرف تشبيه (ضمير مثله ـ كلب) در آن مفرد است؛ اما ادامه آيه بر حالتها و صفات مختلف مشبهٌبه و به تبع مشبه دلالت دارد. تفاوت تشبيه با وجهشبه متعدد و تشبيه با وجهشبه مركب آن است كه در قسم نخست هريك از صفات و وجوه شبه را مىتوان مستقلاً وجهشبه قرار داد و با حذف بقيه به ذكر آن بسنده كرد؛ همچنين تقديم و تأخير وجه شبهها جايز است، برخلاف وجهشبه مركب كه حذف برخى صفات و تقديم و تأخير آنها ـ كه منشأ انتزاع وجهشبه هستند ـ جايز نيست و نمىتوان هريك از اين صفات را مستقلاً وجهشبه قرار داد.[33]
تقسيمات تشبيه:
تشبيه از ناحيه هريك از اركانش تقسيم مىپذيرد و بعضاً براى يك ناحيه چند تقسيم وجود دارد:1. براى تشبيه از ناحيه طرفين آن (مشبه و مشبهٌبه) 4 قسم بيان شده است: الف. هر دو طرف حسىاند؛ مانند «خَلَقَ الاِنسـنَ مِن صَلصـل كالفَخّار»(الرّحمن/55،14)؛ «والقَمَرَ قَدَّرنـهُ مَنازِلَ حَتّى عادَ كالعُرجونِ القَديم».(يس/36،39)، ب.هر دو طرف عقلى (غير حسى)اند. مثال اين قسم را آيه «اِنَّها شَجَرَةٌ تَخرُجُ فى اَصلِ الجَحيم * طَـلعُها كَاَنَّه رُءوسُ الشَّيـطين(صافّات/37،64 ـ 65) دانستهاند[34] كه صحيح نيست و همچنين آيه شريفه «ثُمَّ قَسَت قُلوبُكُم مِن بَعدِ ذلِكَ فَهِىَ كَالحِجارَةِ اَو اَشَدُّ قَسوَةً...».[35](بقره/2،74) سيوطى با ردّ مثال دوم، دو طرف تشبيه در اين آيه (قلوب و حجاره) را حسى دانسته است[36]؛ اما مقصود از قلب در اينجا قلب مادى و حسى نيست، بنابراين از قسم سوم خواهد بود. ج.مشبه عقلى و مشبهٌبه حسى باشد. اين قسم بيشتر تشبيهات قرآن را شامل مىشود، و عمدهترين غرض تشبيه نيز آن است كه امور عقلى و غير حسى و ناپيدا به امور محسوس و پيدا تشبيه و پيش چشم مخاطب حاضر و به تصوير كشيده شوند، مانند «اَللّهُ نورُ السَّمـوتِ والاَرضِ...» (نور/24،35)؛ «مَثَلُ الَّذينَ اتَّخَذوا مِن دونِ اللّهِ اَولِياءَ كَمَثَلِ العَنكَبوتِ اتَّخَذَت بَيتـًا...».(عنكبوت /29،41) د.مشبه حسى و مشبهٌبه عقلى باشد. اينگونه تشبيه چون در تعارض با غرض تشبيه است نه تنها در قرآنكريم كه در ادبيات نيز جايگاهى ندارد.[37]
اين تقسيم براى تشبيه تقسيمى عقلى است و پس از آن در مباحث تشبيه جاى گرفت كه با ورود مباحث عقلى و فلسفى به حوزه اسلامى، علوم بلاغت نيز كم و بيش رنگ عقلى و فلسفى به خود گرفت.
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 551
2. تقسيم ديگرى كه از قدما نقل شده و بيشتر صبغه ادبى و توصيفى دارد كهنترين تقسيم براى تشبيه است و به درستى نتوانسته بلاغت اسلوب تشبيه را به تصوير كشد. در اين تقسيم براى تشبيه در قرآن، 5 قسم ذيل شمرده شده است:
الف. تشبيه امر قابل حس به امر غير قابل حس با تكيه بر شناخت نقيض و ضد، زيرا ادراك نقيض و ضد بليغتر از ادراك امر حسى است؛ مانند «طَـلعُها كَاَنَّه رُءوسُ الشَّيـطين».(صافّات/37،65) در اين آيه شريفه ميوه زقّوم (قابلحس) به سرهاى شياطين كه غير قابل حساند تشبيه شده است، و راز تشبيه و حُسن آن اين است كه گرچه مردم سرهاى شياطين را نديدهاند؛ اما از آنها تصور زشت، ناپسند و نفرتزايى دارند.[38]
ب. تشبيه امر غير حسى به حسى؛ مانند «...والَّذينَ كَفَروا بِرَبِّهِم اَعمــلُهُم كَرَماد اشتَدَّت بِهِالرِّيحُ فى يَوم عاصِف...»(ابراهيم /14،18)؛ «والَّذينَ كَفَروا اَعمــلُهُم كَسَراب بِقِيعَة يَحسَبُهُ الظَّمـانُ ماءً...». (نور/24،39)
ج. تشبيه امر غير عادى به امر عادى؛ مانند «و اِذ نَتَقنَا الجَبَلَ فَوقَهُم كَاَنَّهُ ظُـلَّةٌ...». (اعراف 7/،171) در اين آيه بر كندن كوه از جاى خود و نگه داشتن آن برفراز سر بنىاسرائيل كه امر غير عادى ـ اما ممكن ـ است به لكه ابر يا سايهبان كه امرى عادى و مأنوس است تشبيه شده است.[39] اين قسم تشبيه و تحليل مذكور از آيه شريفه بر اين پندار استوار است كه خداوند درباره بنىاسرائيلى كه به دستورات تورات پاىبندى نشان نمىدادند با قدرت خود كوه را از جاى بركند و بر فراز سر آنها نگه داشت و از آنان خواست كه تورات را با همه توان بگيرند و به آن پاىبند باشند[40] و بنىاسرائيل گمان كردند كه اگر آن را نپذيرند كوه بر سر آنان فرود مىآيد (نك: اعراف /7،171؛ بقره/2،63 ـ 64)؛ اما برخى مفسران در مقام رد اشكال و انكار برخى مستشرقان معتقدند كه در اين آيه شريفه نوك قله بلند كوه كه به صورت عمود بالا رفته بود و بر بنىاسرائيل ساكن در دامنه آن سايه مىانداخت به سايهبان تشبيه شده است و همزمان با اخذ پيمان از بنىاسرائيلى كه در سايه قله قرار داشتند، به اعجاز و قدرت خداوند بر اثر لرزش يا زلزله، قله كوه فرو ريخت و آنان گمان كردند كه بايد به آن پيمان پاى بند باشند و گرنه قلهكوه بر آنان فرو خواهد ريخت[41]، بنابراين مشبه (قله بلند كوه) امرى غير عادى نيست؛ اما يكى از نعمتهاى خداوند بر بندگانش هست.
د. عرضه كردن امرى غير روشن با تشبيه آن
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 552
به امرى آشكار و معلوم؛ مانند «و جَنَّة عَرضُها كَعَرضِالسَّماءِ والاَرضِ...»(حديد/57،21)؛ «و جَنَّة عَرضُهَا السَّمـوتُ والاَرضُ...»(آل عمران /3،133)؛ «مَثَلُ الَّذينَ اتَّخَذوا مِن دونِ اللّهِ اَولِياءَ كَمَثَلِ العَنكَبوتِ...».(عنكبوت/29،41)
هـ. تشبيه امرى به چيزى كه وجهشبه در مشبه ضعيف و در مشبهٌبه بسيار قوى است؛ مانند «ولَهُ الجَوارِ المُنشَـاتُ فِى البَحرِ كالاَعلـم»(الرحمن/55،24)؛ «خَلَقَ الاِنسـنَ مِن صَلصـل كالفَخّار».[42](الرحمن/55،14) در همه اقسام مذكور خداوند از طريق تشبيه، تصويرى بسيار روشن از مشبه پيش روى مخاطب نهاده تا متناسب با مورد هر آيه به سمت عمل برانگيخته شود، از مورد آيه عبرت گيرد، يا قدرت خداوند را در پيش روى خود ديده، ايمان در جانش استوارتر گردد و از مخالفت و سرپيچى باز ايستد.
3. تقسيم ديگر به اعتبار طرفين تشبيه آن است كه تشبيه يا مفرد است يا مركب يا مختلف؛ تشبيه مركب آن است كه هريك از دو طرف تشبيه تركيبى از دو يا چند امر باشد؛ مانند «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلوا التَّورةَ ثُمَّ لَم يَحمِلوها كَمَثَلِ الحِمارِ يَحمِلُ اَسفارًا...»(جمعه/62،5)؛ «مَثَلُ الَّذينَ اتَّخَذوا مِن دونِ اللّهِ اَولِياءَ كَمَثَلِ العَنكَبوتِ اتَّخَذَت بَيتـًا...»(عنكبوت/29،41) و در تشبيه مفرد بر خلاف مركب، هريك از طرفين تشبيه واحد است نه امور متعدد؛ مانند «...و جِفان كالجَوابِ...»(سبأ/34،13)؛ «...فَكَانَت وردَةً كالدِّهان»(الرحمن/55،37)؛ «مَثَلُ الفَريقَينِ كالاَعمى والاَصَمِّ والبَصيرِ...».(هود/11،24) مختلف نيز آن است كه يك طرف مفرد و طرف ديگر مركب باشد كه در تشبيهات قرآنكريم ظاهراً در همه موارد طرف مشبه مفرد است؛ مانند «مَثَلُ الَّذينَ كَفَروا بِرَبِّهِم اَعمــلُهُم كَرَماد اشتَدَّت بِهِ الرِّيحُ فى يَوم عاصِف...»(ابراهيم/14،18)؛ «اِنَّما مَثَلُ الحَيوةِ الدُّنيا كَماء اَنزَلنـهُ مِنَ السَّماءِ فاختَلَطَ بِهِ نَباتُ الاَرضِ مِمّا يَأكُلُ النّاسُ والاَنعـمُ حَتّى اِذا اَخَذَتِ الاَرضُ زُخرُفَها وازَّيَّنَت وظَنَّ اَهلُها اَنَّهُم قـدِرونَ عَلَيها اَتـها اَمرُنا لَيلاً اَو نَهارًا...».(يونس/10،24)؛ و براى نمونههاى ديگر نك: (بقره/2،17؛ آل عمران /3،117؛ نور/24،35، 39 ـ 40)[43] در تشبيهات مختلف گرچه مشبه در ظاهر مفرد است؛ اما در معنا داراى حالات و صفات و وضعيتهاى مختلف است، از اينرو از نوعى تعدد برخوردار بوده، با مشبهٌبه هماهنگاست.
4. تشبيه به اعتبار حذف و ذكر ادات دو قسم دارد: مرسل و مؤكد. در تشبيه مرسل ادات تشبيه ذكر مىشود و در مؤكد حذف مىشود، از اين رو از مشابهت و تأكيد بيشترى برخوردار است و گونهاى يگانگى و نزديكى ميان مشبه و مشبهٌبه را
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 553
مىرساند؛ مانند «...هُنَّ لِباسٌ لَكُم واَنتُم لِباسٌ لَهُنَّ...»(بقره/2،187)؛ «...واَزوجُهُ اُمَّهـتُهُم...»(احزاب/33،/33،6)؛ «...وجَنَّة عَرضُهَا السَّمـوتُ والاَرضُ...». (آل عمران/3،133) مىتوان جملههاى مشتمل بر مفعول مطلق نوعى را نيز از قبيل تشبيه مؤكد دانست؛ مانند «...و هِىَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ...».(نمل/27،88) افعال قلوب نيز دو مفعول آن گاه نقش مشبه و مشبهٌبه را ايفا مىكنند كه به اعتقاد برخى از قبيل تشبيه مؤكد بوده، ادات تشبيه در آن مقدر است[44]؛ مانند «و جَعَلنَا الَّيلَ لِباسـا».(نبأ/78،10) مواردى از تشبيه مؤكد نيز شبيه تشبيه ضمنى است؛ يعنى جمله تشبيهى در تشبيه صريح نيست؛ مانند «...و يُنَزِّلُ مِنَالسَّماءِ مِن جِبال فيها مِن بَرَد...»(نور/24،43)؛ يعنى «من السحاب الذي هو كأمثال الجبال»[45] و مانند «و سُيِّرَتِ الجِبالُ فَكانَت سَرابـا»(نبأ/78،20) كه كوهها را پس از به حركت درآمدن به سراب تشبيه كرده است.[46]
5. تشبيه به اعتبار ذكر و حذف وجهشبه دو قسم است: مفصل و مجمل. در تشبيه مفصل وجهشبه ذكر و در مجمل حذف مىشود. بيشتر تشبيهات قرآن از قبيل مجمل است و به ندرت تشبيهى مفصل يافت مىشود. به اعتقاد دانشمندان، تشبيه مجمل بليغتر از مفصل است؛ اما بايد توجه داشت كه مقتضاى بلاغت انتقال مخاطب به وجهشبه است. ويژگى تشبيهات قرآنكريم اين است كه شنونده به آسانى به وجهشبه منتقل مىشود؛ اما چنانچه براى بيان معنايى از تشبيهى بهره گرفته شد كه شنونده دير به وجهشبه آن منتقل مىشود يا به آن منتقل نمىشود بلاغت ايجاب مىكند كه به وجهشبه اشاره شود، بدون آنكه از منزلت تشبيه كاسته شود؛ مانند «...مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَة طَيِّبَة اَصلُها ثابِتٌ وفَرعُها فِى السَّماء * تُؤتى اُكُلَها كُلَّ حين بِاِذنِ رَبِّها* و مَثَلُ كَلِمَة خَبيثَة كَشَجَرَة خَبيثَة اُجتُثَّت مِن فَوقِ الأَرضِ ما لَها مِن قَرار».(ابراهيم/14،24 ـ 26)[47] در اين آيات جملههاى «اَصلُها ثابِتٌ و فَرعُها فِى السَّماء * تُؤتى اُكُلَها كُلَّ حين بِاِذنِ رَبِّها»براى تشبيه نخست، و «اُجتُثَّت مِن فَوقِ الأَرضِ ما لَها مِن قَرار»براى تشبيه دوم نقش وجه شبه را دارد و ذكر وجه شبه نه تنها موجب ابتذال تشبيه نشده و از قدر آن نكاسته، بلكه جمالى ويژه به آيه بخشيده است و حذف آن از قدر و رونق كلام مىكاهد.
تشبيهى كه در آن ادات تشبيه و وجهشبه هر دو حذف شوند «تشبيه بليغ» ناميده مىشود. تشبيه بليغ نسبت به 4قسم ديگر (مجمل و مفصل و مرسل و مؤكد) از بلاغت بيشترى برخوردار است، زيرا دلالت روشنترى بر نزديكى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 554
و يگانگى دو طرف تشبيه دارد[48]؛ مانند بسيارى از تشبيهات پيشين.
نوعى ديگر از تشبيه، تشبيه مقلوب است، در مقابل تشبيه كامل[49] كه در زبان دانشمندان متقدم به عكس التشبيه[50] و تشبيه منعكس[51] موسوم است. تشبيه مقلوب آن است كه جاى مشبه و مشبهٌبه عوض شده و ادات تشبيه بر مشبه داخل شود.[52] در تشبيه مقلوب امرى كه وجهشبه در آن قوىتر و بارزتر است و بايد مشبهٌبه قرار گيرد در جاى مشبه و مشبه در جاى مشبهٌبه نهاده مىشود. هدف بلاغى چنين تشبيهى عمدتاً مبالغه و تأكيد بر وجود صفتى (وجهشبه) در مشبه است؛ مانند «...اِنَّمَا البَيعُ مِثلُ الرِّبوا...».(بقره/2،275) در اين بخش از آيه كه نقل سخن يهوديان است، بيع در جاى مشبه و ربا در جاى مشبهٌبه قرار گرفته است، در حالى كه حليت بيع نزد همه امرى مسلم و پذيرفته شده است، و چون از رباخوارى يهوديان مذمت مىشد، مىبايست يهوديان براى استدلال و توجيه حليت ربا آن را به بيع تشبيه كنند؛ اما براى بديهى نشان دادن حليت ربا تشبيه را معكوس كردند تا نشان دهند اين بيع است كه براى اثبات حليتش بايد استدلال و به ربا تشبيه شود و حليت ربا اصيل و قطعى است.[53]
نمونههاى ديگرى از تشبيه مقلوب نيز از قرآن نشان داده شده كه از ديدگاهى تشبيه مقلوباند و طبق ديدگاه ديگر تشبيه كامل و غير مقلوب[54]؛ از جمله «...لَيسَ الذَّكَرُ كالاُنثى...»(آلعمران/3،36) كه اگر سخن مادر مريم باشد تشبيه مقلوب است، زيرا در پندار وى پسر برتر از دختر بوده و بايد مشبهٌبه مىشده است و غرض وى از قلب در تشبيه آن است كه به خود دلدارى دهد پسرى كه مىخواست به مرتبه دخترى كه اكنون خداوند به او عطا كرده است نمىرسد[55]؛ اما اگر اين عبارت جمله معترضه و سخن خداوند تلقى شود تشبيه كامل خواهد بود با همان معنا.[56]
واقعى يا تخيلى بودن تشبيهات قرآن:
بلاغيان متقدم يكى از اقسام تشبيه را تشبيه وهمى و خيالى دانستهاند و آن تشبيهى است كه يكى از دو طرف تشبيه با حواس پنجگانه ظاهرى قابل درك نبوده، عقلى واقعى هم نباشد؛ به عبارت ديگر مشبه يا مشبهٌبه يا اجزاى آنها وجود خارجى نداشته، ساخته وهم يا خيال باشند. برخى ميان تشبيه وهمى و خيالى فرق گذاشتهاند[57]؛ اما در اينكه هيچ يك وجوددائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 555
عينىِ خارجى ندارند مشتركاند. نمونهاى از تشبيهات قرآنى كه مشبهٌبه در آن امرى موهوم و خيالى دانسته شده تشبيه ميوههاى زقّوم روييده از قعر جهنم به سرهاى شياطين در آيات «اِنَّها شَجَرَةٌ تَخرُجُ فى اَصلِ الجَحيم * طَـلعُها كَاَنَّه رُءوسُ الشَّيـطين»(صافّات/37، 64 ـ 65) است. مطابق نظر برخى مفسران، گرچه شياطين مطابق آيات قرآن وجود حقيقى و واقعى دارند؛ اما به سبب محسوس نبودن آنها، تصور سرهاى شياطين براى عرب جاهلى امرى موهوم و خيالى بوده است؛ يعنى به مرور زمان تصويرى نفرتبار و هراسانگيز از آنها در ذهن پديد آمده است[58]؛ اما تخيلى بودن تشبيه در اين آيات ثابت نيست و ديدگاه ديگرى نيز درباره اين تشبيه وجود دارد؛ برخى با تأكيد بر واقعى بودن تشبيهات قرآن معتقدند، تصوير تخيلى فوق از سرهاى شياطين به مرور زمان در ذهنها ريشه دواند و از چنان تأثير نيرومندى برخوردار شد، كه گويى تصويرى محسوس است و مىتوان آن را با چشم ديد و با دست لمس كرد، و همين مقدار براى واقعى بودن تصويرپردازى و تشبيه در قرآن كافىاست.[59] اما بهرغم اين دو نظر ديدگاه ديگرى حاكى از واقعى بودن اين تشبيه قرآنى است. برخى گفتهاند: «الشياطين» مارهايى بودهاند بسيار زشت منظر و وحشتزا كه در نزد عرب ضربالمثل زشتى بودهاند. نيز گفتهاند: «رؤوسالشياطين» نام گياهى معروف بوده است با ميوهاى زشتمنظر.[60] بنابر هر دو معنا مشبهٌبه حسى و تشبيه حقيقى است. اصرار و تأكيد بر حقيقى بودن تشبيه آيه در دوره معاصر آنگاه صورت گرفت كه آيه شريفه نمونهاى روشن از اثرپذيرى قرآنكريم از فرهنگ جاهلى معرفى شد.[61]
برخى با تأكيد بر واقعى بودن تشبيهات قرآن تنها همان يك آيه را تشبيه خيالى دانستهاند[62]؛ اما تحليلهاى مشهور درباره آيه 31 حجّ/22 نيز به خيالى بودن تشبيه در آن منتهى مىشود: «و مَن يُشرِك بِاللّهِ فَكَاَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخطَفُهُ الطَّيرُ اَو تَهوى بِهِ الرّيحُ فى مَكان سَحيق».درباره اين آيه گفتهاند: حال كسى كه به خدا شرك ورزد چنان است كه گويى از آسمان سقوط كرده و در هوا طعمه مرغان شده يا باد او را به جايى دور درافكنده باشد.[63] با اين تحليل، سقوط شتابان انسان از آسمان و ربوده شدنش توسط مرغانى كه در كمين او هستند امرى كاملا تخيلى است؛ ولى بر اين اساس كه قرآن در تصويرپردازى سبكى كاملا واقع گرايانه دارد تحليل صحيح آيه مذكور آن است كه شركورزان به خداوند به كسى تشبيه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 556
شدهاند كه از جايى بلند سقوط كرده، بميرد و سپس طعمه كركسان و لاشخوران شود يا باد بر آن بوزد و اجزاى متلاشى شده جسد او را به اين سو و آن سو بپراكند. در واقع اين تشبيه تداعى هراسانگيزى براى عرب آن روزگار پديد آورده مشرك را چنين معرفى مىكند كه خود را به لاشهاى بدل كرده كه در نهايت طعمه لاشخوران خواهد شد يا پس از متلاشى شدن اجزايش، به وسيله باد پراكنده شده، بدترين سرنوشت در انتظار وى است.[64] و اينچنين مىتوان از همه تشبيهات قرآنكريم تصويرى واقعگرايانه و كاملا محسوس براى عرب معاصر نزول ارائه داد و از اين ديدگاه دفاع كرد كه در قرآن تنها دو نوع تشبيه محسوس به محسوس و معقول به محسوس هست.[65]
اغراض تشبيه:
بررسى اغراض بلاغى تشبيهات قرآنى از گذشته مورد توجه بلاغيان و مفسران بوده است. عمدهترين غرضى كه در غالب تشبيهات ديده مىشود نوعى استدلال براى تبيين مشبه از طريق مقايسه آن با مشبهٌ به است كه بايد براى مخاطب شناخته شدهتر و محسوستر باشد. در تشبيهات قرآن مشبه يا امرى معنوى، عقلى و غيبى است، يا امرى محسوس كه جوانب مورد نظر آن اصلا يا كاملا براى مخاطب معلوم نيست و از طريق تشبيه و مقايسه آن با امرى مشهود و روشن و محسوس تبيين مىشود؛ اما افزون بر اين، مفسران براى برخى تشبيهات اغراض و مقاصد ديگرى نيز بيان كردهاند كه در همه تشبيهات ديده نمىشود؛ از جمله:1. بيان امكان مشبه؛ مانند تشبيه عيسى به آدم در آفرينش بدون پدر: «اِنَّ مَثَلَ عيسى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ ءادَمَ خَلَقَهُ مِن تُراب» (آل عمران/3،59) كه غرض تفهيم به يهوديان مخاطب است كه آفرينش عيسى بدون پدر، ممكن و سابقهدار است.
2. بيان حال مشبه، در جايى كه حالت و وضعيت مشبه معلوم نباشد؛ مانند تشبيه كسانى كه جز خدا را ولىّ خود گرفتهاند به خانه عنكبوت: «مَثَلُ الَّذينَ اتَّخَذوا مِن دونِ اللّهِ اَولِياءَ كَمَثَلِ العَنكَبوتِ اتَّخَذَت بَيتـًا و اِنَّ اَوهَنَ البُيوتِ لَبَيتُ العَنكَبوتِ لَو كانوا يَعلَمون».(عنكبوت/29،41)
3. بيان مقدار حال مشبه. جايگاه اين غرض تشبيهاتى است كه در آن حال مشبه تا حدودى روشن است و گوينده قصد دارد مقدار كمّى يا كيفى آن را به صورت روشن بيان كند؛ مانند بيان مقدار زمان وقوع قيامت با تشبيه به آن به مدت زمان چشم برهم زدن يا كمتر از آن: «و ما اَمرُ السّاعَةِ اِلاّ كَلَمحِ البَصَرِ اَو هُوَ اَقرَبُ».(نحل/16،77)
4. تثبيت وضعيت مشبه در ذهن شنونده از طريق مشبهٌبه و تشبيه؛ مانند «والَّذينَ يَدعونَ
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 557
مِن دونِهِ لايَستَجيبونَ لَهُم بِشَىء اِلاّ كَبـسِطِ كَفَّيهِ اِلَى الماءِ لِيَبلُغَ فاهُ وما هُوَ بِبــلِغِه».(رعد/13،14) در اين آيه شريفه براى تبيين و تثبيت وضعيت كسى كه خواستههاى خود را از غير خدا مىطلبد و او نمىتواند خواستههايش را تأمين كند، از تشبيه استفاده شده است. تشبيه به شخصى كه با دستهايى مىخواهد آب به دهان خود برساند كه نمىتوانند آبى در خود نگهدارند.
5. آراستن مشبه با تشبيه آن به اشياى زيبا؛ مانند تشبيه حورالعين به مرواريد پوشيده: «و حورٌ عين * كَاَمثـلِ اللُّؤلُوِ المَكنُون»(واقعه/56،22 ـ 23) و تشبيه نوجوانان خدمتكار بهشتيان به مرواريد پوشيده (طور/52،24) يا پراكنده. (انسان/76،19)
6. تقبيح و مذمت مشبه تا از عملى دست شويد؛ مانند تشبيه انسانهاى گمراه به چارپايان: «اُولـئِكَ كالاَنعـمِ بَل هُم اَضَلُّ».(اعراف/7،179)[66] بسيارى از معاصران ترجيح دادهاند براى بيان نقش و جايگاه تشبيهات قرآنى در تبيين معارف غيبى و وحيانى به تبيين و تحليل هنرى و تصويرهايى واقعى و ملموس بپردازند كه اين تشبيهات براى مخاطب ترسيم مىكنند.[67]
منابع
الاتقان، السيوطى (م.911ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1407ق؛ اساليب البيان، سيد جعفر الحسينى، تهران، وزارت ارشاد، 1413ق؛ اسرار البلاغه، الجرجانى (م.471ق.)، به كوشش رشيد رضا، قم، الرضى، 1404ق؛ اسرار التنوع، ملك حسن بخش، مدينة، دارالمجتمع، 1414ق؛ بديع القرآن، ابن ابوالاصبع المصرى (م.654ق.)، به كوشش محمد شرف، قاهرة، دارنهضه؛ البرهان فى علوم القرآن، الزركشى (م.794ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1415ق؛ البرهان الكاشف، عبدالواحد الزملكانى (م.651ق.)، به كوشش احمد مطلوب، 1394ق؛ بيان، سيروس شميسا، انتشارات فردوس، 1379ش؛ البيان والتبيين، الجاحظ (م.255ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، بيروت، دارالفكر، 1409ق؛ بينات المعجزه، حسن ضياء الدين عتر، حلب، دارالنصر، 1395ق؛ التبيان، الطوسى (م.460ق.)، به كوشش احمد حبيبالعاملى، بيروت، احياء التراث العربى؛ التبيان فى علمالمعانى والبديع والبيان، حسينبن محمد طيبى (م.743ق.)، به كوشش هادى عطية، عالم الكتب، 1407ق؛ التصويرالفنى فىالقرآن، سيد قطب (م.1387ق.)، بيروت، دارالشروق، 1415ق؛ التعبير الفنى فى القرآن، بكرى شيخ امين، دارالشروق، 1393ق؛ تفسير التحرير والتنوير، ابنعاشور (م.1393ق.)، تونس، الدار التونسية للنشر، 1997 م؛ التفسيرالكبير، الفخر الرازى (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ التمهيد فى علوم القرآن، معرفت، قم، نشر اسلامى، 1411ق؛ ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن، الرمانى، الخطابى، الجرجانى، به كوشش محمد خلق الله، مصر، دار المعارف؛ جامعالبيان، الطبرى (م.310ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415ق؛ جواهر البلاغه، سيد احمد هاشمى، قم، دفتر تبليغات، 1375ش؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى، خرمشاهى، تهران، دوستان، 1377ش؛ شبهات و ردود، معرفت، قم، التمهيد، 1423ق؛ شرح المختصر، التفتازانى (م.793ق.)، قم، منشوارت حكيم؛ شيوههاى اعجاز قرآن، حسن عرفان، دفتر مطالعات تاريخ و معارف، 1421ق؛ الصناعتين، حسن بندائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 558
عبدالله سهل العسكرى (م.395ق.)، به كوشش البجاوى و محمد ابوالفضل، بيروت، مكتبة العصرية، 1406ق؛ الطراز، يحيىبن حمزة العلوى اليمنى (م.749ق.)، بيروت، المكتبةالعصرية، 1423ق؛ كتاب الحيوان، الجاحظ (م.255ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، بيروت، دارالجيل، 1416ق؛ الكشاف، الزمخشرى (م.538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق؛ گلستان قرآن (هفته نامه)، تهران، مركز توسعه و ترويج فعاليتهاى قرآنى؛ لسان العرب، ابن منظور (م.711ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408ق؛ مجمعالبيان، الطبرسى (م.548ق.)، به كوشش گروهى از علماء، بيروت، اعلمى، 1415ق؛ المطول، التفتازانى (م.791ق.)، قم، مكتبة النجفى، 1407ق؛ معترك الاقرآن، السيوطى (م.911ق.)، به كوشش احمد شمسالدين، بيروت، دارالكتب العليمة، 1408ق؛ مغنىاللبيب، ابن هشام (م.761ق.)، به كوشش محى الدين عبدالحميد، قم، مكتبة النجفى، 1404ق؛ مفتاح العلوم، السكاكى (م.626ق.)، بيروت، دارالكتب العلميه؛ مناهل العرفان، الزرقانى، به كوشش احمد شمس الدين، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416ق؛ من بلاغة القرآن، احمد بدوى، قاهرة، دار نهضة مصر؛ الميزان، الطباطبايى (م.1402ق.)، بيروت، اعلمى، 1393ق؛ نهاية الايجاز فى دراية الاعجاز، الفخر حالرازى (م.606ق.)، به كوشش احمد حجازى، قاهرة، المكتب الثقافى، 1989 م.
سيد محمود دشتى
[1]. لسان العرب، ج7، ص23، «شبه».
[2]. شرحالمختصر، ج2، ص8؛ التبيان فى علم المعانى، ص180؛ جواهرالبلاغه، ص247.
[3]. نك: البرهان فى علوم القرآن، ج3، ص467؛ الاتقان، ج2، ص90.
[4]. مفتاح العلوم، ص141؛ شرح المختصر، ج2، ص8.
[5]. بديع القرآن، ص58.
[6]. معترك الاقران، ج1، ص203؛ الاتقان، ج2، ص90.
[7]. الطراز، ج1، ص136.
[8]. نك: الاتقان، ج2، ص90.
[9]. نك: الحيوان، ج2، ص255؛ البيان والتبيين، ج2، ص328، 332.
[10]. ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن، ص76، 164.
[11]. همان، ص80 ـ 85، 164 ـ 175؛ الصناعتين، ص240 ـ 243؛ بديع القرآن، ص58 ـ 60؛ الاتقان، ج2، ص91 ـ 94.
[12]. نك: اسرار البلاغه، ص84 به بعد.
[13]. نك: معترك الاقران، ج1، ص202 به بعد.
[14]. البرهان فى علوم القرآن، ج2، ص247.
[15]. براى نمونه نك: التصويرالفنى، ص36ـ 39؛ بيّنات المعجزه، ص275 به بعد؛ التعبير الفنى، ص191 به بعد؛ البرهان الكاشف، ص125 به بعد؛ نهايةالايجاز، ص130 به بعد؛ التمهيد، ج5، ص330 ـ 380.
[16]. الاتقان، ج3، ص90، 99.
[17]. البرهان فىعلومالقرآن، ج3، ص468؛ الاتقان، ج2، ص99.
[18]. نك: المطول، ص311؛ جواهر البلاغه، ص303.
[19]. البرهان فى علوم القرآن، ج3، ص469.
[20]. جواهر البلاغه، ص268.
[21]. الاتقان، ج3، ص90 ـ 91؛ البرهان فى علوم القرآن، ج3، ص468 ـ 469.
[22]. نك: شرح المختصر، ج2، ص34.
[23]. نك: الاتقان، ج2، ص90 ـ 91.
[24]. براى نمونه نك: جامعالبيان، ج13، ص212؛ مغنى اللبيب، ج1، ص179.
[25]. الكشاف، ج4، ص212 ـ 213؛ براى تفصيل بيشتر نك: مناهل العرفان، ج2، ص350 ـ 352.
[26]. البرهان فىعلومالقرآن، ج3، ص476؛ الاتقان، ج2، ص93.
[27]. جواهر البلاغه، ص262؛ بيان، ص100.
[28]. دانشنامه قرآن پژوهى، ج1، ص621.
[29]. شيوههاى اعجاز قرآن، ص99 ـ 100، ر. ك: الاتقان، ج2، ص91.
[30]. نهاية الايجاز، ص142 ـ 143.
[31]. نك: جواهرالبلاغه، ص252 و مقايسه كنيد با ص262.
[32]. اساليب البيان، ص331 به بعد.
[33]. اساليب البيان، ص329.
[34]. نك: همان، ص276 ـ 277.
[35]. البرهان فى علوم القرآن، ج3، ص472.
[36]. الاتقان، ج2، ص91.
[37]. نك: نهاية الايجاز، ص130 ـ 131؛ البرهان فى علوم القرآن، ج3، ص472.
[38]. ر. ك: الاتقان، ج2، ص91 ـ 92؛ البرهان فى علوم القرآن، ج3، ص473.
[39]. براى نمونههاى ديگرى از اين قسم نك: ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن، ص83؛ بديع القرآن، ص58 ـ 59.
[40]. نك: الكشاف، ج2، ص175؛ التفسير الكبير، ج15، ص45.
[41]. نك: شبهات و ردود، ص72 ـ 73.
[42]. نك: ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن، ص82 - 85؛ البرهان فى علوم القرآن، ج3، ص473.
[43]. نك: الاتقان، ج2، ص91 ـ 92؛ اساليب البيان، ص297 ـ 298؛ الطراز، ص185.
[44]. نك: اساليبالبيان، ص260.
[45]. نك: اساليبالبيان، ص260.
[46]. همان، ص259.
[47]. همان، ص252.
[48]. جواهرالبلاغه، ص270؛ شرح المختصر، ج2، ص56.
[49]. نك: البرهان فى علوم القرآن، ج3، ص477 ـ 478.
[50]. اسرار البلاغه، ص84.
[51]. الطراز، ج1، ص158.
[52]. البرهان فى علوم القرآن، ج3، ص477.
[53]. الاتقان، ج2، ص93.
[54]. نك: اساليب البيان، ص343 ـ 345.
[55]. اساليب البيان، ص344.
[56]. نك:التحريروالتنوير، ج3، ص233؛ الميزان، ج3، ص172.
[57]. براى تفاوت اين دو نوع تشبيه نك: الطراز، ج1، ص141.
[58]. نك: التفسير الكبير، ج26، ص142.
[59]. مجمع البيان، ج8، ص310 ـ 311؛ نك: گلستان قرآن، ش 112، ص32، «تأملى در تشبيه».
[60]. التفسيرالكبير، ج26، ص142؛ گلستان قرآن، ش 112 «جديد»، ص32، «تأملى در تشبيه».
[61]. نك: شبهات و ردود، ص111، 186، 191.
[62]. اساليب البيان، ص277.
[63]. نك: جامع البيان، ج17، ص204 ـ 205؛ مجمع البيان، ج7، ص150؛ الميزان، ج14، ص373.
[64]. نك: گلستان قرآن، ش 109 ـ 110، 112، «تأملى در تشبيه».
[65]. نك: من بلاغة القرآن، ص194.
[66]. اساليب البيان، ص359.
[67]. براى نمونه نك: التصوير الفنى، ص34 به بعد؛ التمهيد فى علوم القرآن، ج5، ص341 به بعد؛ اسرار التنوع، ص31 به بعد.